اینجا بدون من...

احتمالا کم کم عادت میکنم به نبودت.دیگه کمتر راجع بهت حرف میزنم چون بیشتر توی سرم باهات صحبت میکنم.ویساتو پاک میکنم و صداتو گوش نمیکنم چون همه چیزو با صدای تو میشنوم.عکساتو پاک میکنم و دیگه نگاهت نمیکنم چون خودمو توی آینه میبینم که شبیه تو شدم.دلم که برات تنگ شد یه نخ سیگار میکشم و تورو میبینم که کنارمی و داری باهام سیگار میکشی.وقتی نیاز داشتم بغل بشم تو میای تو خیالم و بغلم میکنی.وقتی هیچکی به حرفام نخندید صدای خندتو میشنوم.صبحا که بیدار شدم صداتو می‌شنوم که میگی صبحت بخیر.شبا باز صدایی که خودت نیستی بهم میگه شبت بخیر.وقتی دارم درد میکشم تو میای و میگی بمیرم برات.کاپوچینو میخورم و تورو باز میبینم.دلم که حلوا خواست تو هم میگی آخ حلوا! هروقت کتابمو گرفتم دستم تو میای و میشینی روبروم تا برات بخونم. چیزایی که برام نوشتی رو دیگه نمیخونم چون کلمه به کلمه حفظشون کردم. وقتی عکس میگیرم نمیفرستم برات چون تو دیگه کنارمی و میبینی. راجع به همه اتفاقا باهات حرف نمیزنم چون خودت اینجایی، میبینی. آدمه دیگه عادت میکنه.منم عادت میکنم. عادت میکنم دیگه بهت فکر نکنم.عادت میکنم که با خیالت زندگی کنم...برچسب‌ها: م اینجا بدون من......ادامه مطلب